• وبلاگ : 
  • يادداشت : داستان زندگي دوني
  • نظرات : 0 خصوصي ، 19 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ام محمد 



    داستان بسيار زيبايي بود. نکاتي به ذهن بنده رسيد که عرض مي کنم:در صفحه ي اول که در ابتداي داستان قرار داريم انگار يکم زود است داستان پرسيدن از کودک را شروع کنيم.
    صفحه 2 و 3 يکم به نظر غمگين و ناراحت کنندس ميشه همين مظامين رو بهتر گفت . يه نکته ديگه در رابطه با سوال پايان صفحه ي 3: اينکه نويسنده با سوال وسط داستان، ميخواهد ذهن کودک را درگير کند خيلي عالي است ولي بهتر است اين سوال به جا و در نهايت زيرکي پرسيده شود و کاملاً غير مستقيم.
    صفحه 4 همه ي ما مي دانيم که کودک با داستان ها، بازي ها و محيط اطراف خودش همانند سازي ميکند اينکه بکيم دوني هر روز به بدن خودش نگاه ميکرد و از اينکه چيزهايي به بدنش اضافه ميشد خوشحال بود رو ميشه يکم غير مستقيم تر آورد مثل داستان عاقبت سه دانه ي استاد.
    صفحه 5 ، 6 ، 7 و 8که نقطه اوج داستان هست و مخصوصاً صفحه 6 بسيار زيباست که به نظرم باز هم جاي زيباتر شدن داره.