• وبلاگ : 
  • يادداشت : قصه کي از همه مهربون تر و بخشنده تره؟ و بازنويسي آن
  • نظرات : 0 خصوصي ، 15 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + نويسنده داستان 
    سلام عليکم
    از نظر دهندگان عزيز متشکرم
    داستان بازنويسي شده است و بعد از تشکيل کارگاه قصه گويي باز هم تغيير خواهد کرد. لطفا از نظرات سازنده تان دريغ نفرماييد .

    + هادي 
    سلام از داستان خوبتون ممنون .من بازنويسي داستان توسط خانم شباني رابيشتر پسنديدم .
    پاسخ

    نويسنده داستان: سلام... بله براي بچه ها دلنشين تر است...متشکر
    + ثنا 
    با سلام و تشکر از قصه زيباي شما.
    به نظر من اگر در بين مراحلي که پرستو سوال خود را از حيوانات مي پرسد اتفاقات کوتاهي براي او رخ دهد داستان جذابيت بيشتري براي بچه ها خواهد داشت مثلا خوب است در بين راه مشکلي هم براي او پيش بيايد ولي او باز به راه خود ادامه دهد تا به صورت غير مستقيم به بچه ها نشان دهد که در راه رسيدن به هدف مشکلات هم وجود دارد اما ذوق رسيدن به هدف آنها را حل خواهد کرد.
    پاسخ

    نويسنده داستان: سلام.بله درست مي فرماييد. از پيشنهادتان استفاده کردم ...متشکرم
    + شباني 

    حيوونا از اين که بعد از کلي پرس و جو، جواب سؤالشونو پيدا کرده بودند حسابي خوشحال بودن، اونا از هدهد دانا تشکر کردن و رفتن که دوست مهربون وبخشندشون رو به همه معرفي کنن...

    + شباني 

    هدهد دانا گفت: بچه هاي گلم! همه اونايي که شما گفتيد مهربون وبخشنده اند، علف و درخت و زمين و همه مامانا مهربون و بخشنده هستند اما به نظر من اوني از همه مهربونتره که علف و درخت وزمين ومامان وهمه چيزاي مهربون دنيا رو آفريده.

    + شباني 

    فيل کوچولو گفت: سلام! به نظر من مامان منه که خيلي مهربون و بخشندس، چون مواظبمه و بهم غذا ميده، اما نمي دونم مهربونترين و بخشنده ترين هم هست يا نه، آهان يه فکري، بياين هممون بريم پيش هدهد دانا وسؤالمونو از اون بپرسيم.

    فيل کوچولو و دوستاش راه افتادن و رفتن تا به درختي رسيدند که آشيانه هدهد دانا بالاي اون بود. اونا جلو رفتن و به هدهد دانا سلام کردند. هدهد دانا هم جواب سلامشونو داد. پرستو هم ماجرا رو از اول براي او تعريف کرد وازش خواست که مهربونترين وبخشنده ترينو به اونا معرفي کنه.

    + شباني 
    زرافه گفت: سلام بچه ها! من مي دونم که درختا خيلي مهربون و بخشنده ان چون اجازه ميدن از شاخه هاشون هرچقدر مي خوايم برگ بکنيم و بخوريم اما فکر مي کنم از اونا مهربونتر و بخشنده تر هم وجود داشته باشه، بياين همه با هم بريم از بقيه بپرسيم تا اونو پيدا کنيم چون منم دوست دارم با اوني که از همه مهربونتر و بخشنده تره دوست باشم. پرستو روي سر زرافه نشست و همه با هم رفتن ورفتن تا به يه مورچه کوچولو رسيدن که داشت دانه گندمي رو با خودش به لونه مي برد. زرافه سرشو خم کرد تا صداش به مورچه کوچولو برسه، بعد گفت: سلام مورچه! منو دوستام داريم دنبال مهربونترين وبخشنده ترين فرد مي گرديم، تو اونو مي شناسي که به ما معرفي کني؟ مورچه کوچولو دونه گندم رو روي زمين دم لونش گذاشت و گفت: سلام! به نظر من زمين خيلي مهربونه ببينيد چه راحت ميذاره ما مورچه ها سوراخش کنيم و لونه بسازيم وغذاهامونو در اون نگه داريم. بله به نظر من زمين خيلي مهربون وبخشندس اما منم مثل شما دوست دارم مهربونترين وبخشنده ترينو پيدا کنم وبا اون دوست باشم پس منم باهاتون ميام تا بيشتر بگرديم. آهو مورچه رو روي پشتش سوار کرد وبا زرافه راه افتادن، پرستو هم از بالاي سراونا پرواز مي کرد و مي اومد تا به يه بچه فيل رسيدن، اونا گفتن : سلام فيل! تو مي دوني مهربونترين و بخشنده ترين فرد کيه؟
    + شباني 
    سلام من قصه زيبايتان را به اين نحو بازنويسي نمودم: روزي بود، روزگاري بود، يک جنگل سبز و پر درخت بود. در يک روز آفتابي پرستوي کوچولويي در اين جنگل زيبا در حال پرواز بود. به نظر مي رسيد که پرستوي قصه ما داره دنبال کسي مي گرده، او پرواز کرد و رفت تا به آهو رسيد به او گفت: سلام آهو! تو مي دوني کي از همه مهربونتر و بخشنده تره؟ مي خوام اونو پيدا کنم و هميشه باهاش دوست باشم. آهو گفت: سلام پرستو! به نظر من علف هاي روي زمين خيلي مهربون و بخشنده اند چون ميذارن هرچقدر دلمون خواست از اونا بخوريم و به دوستامون بديم، اما منم مي خوام مثل تو با مهربونترين وبخشنده ترين دوست باشم بيا با هم بريم از بقيه حيوونا بپرسيم. پرستو بر پشت آهو سوار شد باهم رفتن و رفتن تا به زرافه رسيدند. به او گفتن: سلام زرافه! تو مي دوني کي از همه مهربونتر وبخشنده تره؟ ما مي خوايم اونو پيدا کنيم و هميشه باهاش دوست باشيم.
    پاسخ

    نويسنده داستان : سلام و تشکر ويژه بخاطر وقت و دقتي که صرف نموديد.ان شالله استفاده خواهم کرد. بنده عمدا ابتداي داستان را با " يکي بود يکي نبود..."شروع کردم تا اين جمله ي معروف مورد نقد و بررسي قرار بگيرد و خوشحال ميشوم اگر دليلي براي حذف آن داريد ما را هم بهره مند کنيد.براي بازنويسي از نظرات خوب شما استفاده خواهم کرد.
    + حوا 
    باسلام براي جاانداختن مفهوم داستان درذهن کودک خيلي خوب کارکرديدولي به نظرمنم مخاطب داستان بچه هاي5و6ساله هستندو درمورد جغدهم بانظرکارگروه نبوت کاملا موافقم
    پاسخ

    نويسنده داستان :سلام با نظر من هم همين است...متشکرم
    + آل ياسين 
    باسلام
    ابتداي قصه خيلي خوب شروع شده ولي اين قصه براي بچه هاي 3 تا 4 سال هم ميتونه باشه.
    .با تشکر
    پاسخ

    نويسنده داستان : سلام . انتهاي داستان اندکي تغيير کرد . براي 3 تا4 ساله ها تجربه نداشتم ولي به گمانم ميشود با توجه به دايره ي لغاتشان برايشان تعريف کرد.ممنونم
    + ابراهيمي 
    سلام. به نظرم داستان بر اساس داستان "مورا" نوشته شده بود با اين تفاوت که عمق چنداني نداشت ولي کليت داستان خوب بود و اگر با خلاقيت چالش داستان بيشتر شود جذابتر ميشود.
    پاسخ

    نويسنده داستان:سلام. مبناي داستان موراجون اثبات نيازمندي موجودات به خدا بودو براي بچه هاي دبستاني نوشته شده بود،اما اين داستان عمدا ساده نوشته شده چون مخاطبش سنين پيش از دبستان هستند..ممنون از پيشنهادتان استفاده خواهم کرد
    + توکلي 
    سلام.خداقوت
    داستاني مختصر و درعين حال بسيار زيبا بود. بنظر بنده اگر در داستان ها به جاي جغد که نماد دانايي است پرنده و يا حيوان ديگري استفاده کنيم خيلي بهتر است.چون اغلب کودکان جغد را مظهر و مصداق دانايي تصور ميکنند و اينطور ممکن است از سرچشمه حکمت و دانش غافل شوند.خيلي ممنون دوستان
    پاسخ

    نوسينده داستان : سلام...دليل قانع کننده اي مطرح کرديد..ممنونم
    + سميع عادل 
    باسلام وتشکر از نظراتتان ،در داستان حضرت سليمان خداوند هد هد را نماد دانايي قرار مي دهد.ولي در کارتون هاي غربي هميشه جغد مظهر دانايي است درست است جغد مخلوق خداست وافرينش ان احسن اما ايا بهتر نيست از انچه فرهنگ قراني را به ياد مي اورد ر به عنوان حکاکي سنگ در وجود کودکانمان مي ماند، استفاده کنيم
    پاسخ

    سلام و تشکر از پيگيريتان...از نظرتان استفاده خواهم کرد.بله ,هدهدفرهنگ قرآني را ياد آور ميشود...فعلا در حال بررسي روايات در مورد جغد هستم و تا جاييکه بررسي کردم جغد نه تنها نماد شومي نيست بلکه در روايات محزون بودن و خرابه نشين شدن او بعد از مصيبت ابا عبدلله عليه السلام ستايش شده است...
    ولي به نظر من اتفاقا براي از بين بردن چنين خرافاتي مثل شوم بودن يا نبودن روزهايي مثل 13 يا همين جغد استفاده از چنين نمونه هايي بهتره. به نص قرآن کريم شومي، فال بد و خوب و امثال اينها دست خداست. متاسفانه اين ها خرافاتي است که ما با آنها در گيريم.
    چرا جغد شوم باشد؟ او هم مخلوق خدا در اين نظام احسن است پس بهترين است.
    ما بايد آغاز گر تغيير مولفه هاي نابجاي فرهنگي از خانواده و اطراف خودمون باشيم
    انشالله
    + سميع عادل 
    با تشکر از داستان زيباتون اگر به جاي جغد که در فرهنگ ما نماد شومي از هدهد دانه استفاده شود بهتر است
    پاسخ

    نويسنده داستان:با سلام...همين که در ذهن نويسنده دانايي جغد از شومي آن سبقت گرفته مويد اين مطلب است که هيچ کدام از آفريدگان خداوند شوم نيستند .ممنونم از ارسال نظرتان