فيل کوچولو گفت: سلام! به نظر من مامان منه که خيلي مهربون و بخشندس، چون مواظبمه و بهم غذا ميده، اما نمي دونم مهربونترين و بخشنده ترين هم هست يا نه، آهان يه فکري، بياين هممون بريم پيش هدهد دانا وسؤالمونو از اون بپرسيم.
فيل کوچولو و دوستاش راه افتادن و رفتن تا به درختي رسيدند که آشيانه هدهد دانا بالاي اون بود. اونا جلو رفتن و به هدهد دانا سلام کردند. هدهد دانا هم جواب سلامشونو داد. پرستو هم ماجرا رو از اول براي او تعريف کرد وازش خواست که مهربونترين وبخشنده ترينو به اونا معرفي کنه.