• وبلاگ : 
  • يادداشت : اطلاعيه فرم بازخوردگيري از قصه هاي موراجون
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مادر سيد محمدصدرا وزهراسادات 


    با سلام و تشکر. البته من فکر ميکنم شايد اين اجباري کردن جواب دادن خيلي جالب نباشه چون ممکنه آدم با يه داستان نتونه جواب بگيره

    ولي پسر 4 سال و نيمه من بعد از اينکه تونستم حواسشو به داستان جلب کنم آخرش در جوابم گفت کمد چون فکر نکرده جوابم رو داد"کمد". کلا تو فضاي کشيدن نقاشي هم نيست

    من مورا جون 1 را خواندم براي پسرهاي 6 و 3 ساله ام.
    پسر بزرگم از همان اول که مورا جون به مامانش گفت شما به هيچي نياز نداري گفت نه خداست که به هيچ چيز نياز نداره و بعد خودش در ادامه مي گفت مي دوني چرا؟ چون خدا مثل ما آدما روي زمين نيست که به بقيه احتياج داشته باشه اون توي آسموناس و هر چي بخواد فرشته ها براش ميارن و به هيچي نياز نداره.
    بعدم نقاشي داستان رو کشيدند که در قسمت نقاشي کودکان خواهم گذاشت.
    + سميع عادل 
    با تشکر .بايد به عرض برسانم که وقتي اين داستان را براي دختر خواهرم 7ساله )مريم که گاهي هم در مورد خدا سوالاتي از قبيل اين که ايا واقعا خدا هست تعريف کرد با خوشحالي گفت خدا. و با تعريف کردن او از روي تصاوير ان هو با اشتياق مشخص شد که داستان را فهميده.ولي وقتي همزمان اين داستان را براي پسر خواهر 6ساله ام عمادکه خيلي هم پر جنب و جوش است تعريف مي کردم او گفت طناب است که از بقيه بي نياز است ولي دختر خواهرم در جواب او گفت ولي طناب هم قبل از اين که باشد به انساني نياز دارد تا اورا بسازد.
    + رهبر يار 
    بسم الله
    به نظرم فرزندم هدف داستان را درک کرده,سير داستان فوق العاده عالي بود و نظر مقام معظم رهبري در رابطه با فلسفيدن و به تفکر واداشتن کودک را محقق کرده بود.
    تعريف کردن قصه موراجون براي فرزندم بخاطر صحبتهايي که بين داستان پيش مي آمدو طولاني ميشد حدودا 4 شب طول کشيد که بخش کمي از سوال و جوابهايمان را در قسمت بازنويسي موراجون نوشته ام.و به برکت اين داستان مفاهيم بسيار ديگري را هم يادگرفت
    ان شالله در راه دشوار تربيت توفيق پيدا کنيم

    + هادي 
    سلام .اولين بار كه قصه را براي دخترم خواندم بدون هيچ فكري گفت خدا .جوابش كاملا با پيش زمينه قبلي بود.دخترم بارها درمورد خدا از من سوالاتي را پرسيده بود.مدتي بعدبازنويسي قصه را برايش خواندم وباچند سوال اورا درگير داستان كردم .به نظر خودم مفهوم كلي كتاب را به درستي دريافت كرده.به علاوه اينكه فهميده كه ميتوانه با فكر كردن به جواب برسد