• وبلاگ : 
  • يادداشت : داستان درخت سيب
  • نظرات : 0 خصوصي ، 21 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + شباني 

    سيب کوچولو گفت : ولي من الان ميخواهم بروم پائين . دوستش گفت : ولي تو نبايد اين کار را بکني، اگر تو از درخت جدا شوي ديگر نمي تواني يک سيب شيرين و خوشمزه بشوي. باغبان به درخت آب ميدهد، او مواظب ماست و همه چيز براي ما آماده کرده تا ما سيب هاي شيرين وخوشمزه اي بشويم. ما فقط وقتي روي درخت هستيم فرصت داريم از آب و غذا و نور استفاده کنيم تا برسيم و وقتي که از درخت جدا بشويم براي هميشه فرصت شيرين و خوشمزه شدن را از دست مي دهيم. درست است که باغبان مهربان به ما گفته که آن پائين يک دنياي بزرگ و خيلي زيبا هست اما اين را هم گفته که اگر بخواهيم در دنياي جديد پايين درخت خوب زندگي کنيم و به ما خوش بگذرد همين الان بايد خودمان را آماده کنيم و گرنه اگر همين طور نارس و تلخ آنجا برويم پشيمان مي شويم.