• وبلاگ : 
  • يادداشت : باز نويسي قصه اول استاد توسط مادران
  • نظرات : 0 خصوصي ، 24 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + ام محمد 

    سلام

    من اصلاحيه ي داستان اول و دوم رو براتون فرستادم امکانش هست نظرتون رو راجع بهش بفرماييد؟

    همون که اول داستان دوم "باد تندي مي وزيد ................" بود

    پاسخ

    سلام ، فعاليت هاي مربوط به قصه هاي استاد که به ايميل مربوطه ارسال مي شوند ، تقديم ايشان مي گردند. پس منتظر پاسخ استاد باشيد ، سپاس از همکاريتان
    + ميقات 

    سلام يعني کيف مي کنم ميبينم اينقد پايه و به فکريدا، دم همتون گرم خدا پشت و پناهتون کور بشه چشم دشمنتون
    پاسخ

    سلام , صحبت هاي شما موجب دلگرمي ماست...ان شالله با دعاي شما تلاش همه ي اعضاي مجموعه بيشتراز پيش به بار بنشيند
    سلام عليکم
    ممنون از پاسخي که مرقوم فرموديد ولي بنده ارتباط اين پاسخ با سوال خودم را متوجه نشدم.
    به نظر ميرسد طبق بيان علامه و آيت الله مصباح،علت مطرح نشدن اين براهين در قرآن کريم، بديهي بودن امتناع تسلسل علل نميباشد بلکه بدان علت است که مخاطب قرآن،فطرت انسانهاست و عموم مردم در فطرتشان به وجود خدا گواهي ميدهند و طرح اين استدلالات به نحو عمومي باعث ايجاد شبهه وشک ميگردد.به نظر ميرسد اين مطلب در مورد کودکان که به فطرت الهي نزديکترند،به طريق اولي بايد رعايت شود.
    در واقع پاسخ شما تاييد ادعاي بنده است.
    همانطور که فرمويد براهين اثبات وجود خدا در کلام اهل بيت ع و علما در دو موقعيت مطرح ميشده است، يکي براي دفاع از دين در مقابل منکرين وجود خدا و دوم افرادي که شک در دلشان به وجود آمده است.
    حال عرض بنده اين است که آيا صحيح است که ما کودکان مخاطب کتابهاي مورا جون را جزء يکي از اين دو دسته فرض کنيم؟!
    پاسخ

    سلامبا تشکر از پيگيري شما در اين مطلببديهي بودن چيزي که بديهي است عللي دارد و در جاي خودش آن علل بررسي شده است که ميتوان مراجعه داشتاما چيز بديهي مغفول عنه واقع ميشود و با کمي توجه غفلت زايل شده و امر بديهي، بداهتش اشکار ميشود و در قرآن شريف هم با انحاء مختلف ايجاد توجه به بديهيات نموده است و بسياري از آن تنبهات قصص قرآن ميباشد و يکي از آن قصص مکالمه جناب ابراهيم علي نبينا و آله و عليه السلام بافرعون زمانش بوده است که در ظاهرش کلامي معموليست واما اهل دقت شکل برهاني انرا در جاي خود تبيين نموده اند. پس گاهي تنبه به شکلي مطرح ميشود که ظاهرش جدل است اما باطنش برهاني از براهين است.پس اينکه بعضي فرموده اند در قران شريف برهاني بر وجود خدا نيامده با اغماض از اين مطالب دقي چنين فرموده اند. و قصه مورا جون هم قصه اي تنبهي است در امري بديهي با برهاني خفي.به مکالمه ايشان با فرعون زمانش در قرآن مراجعه بفرماييد و چنين قصصي را در قرآن احصا نماييد.
    + اميد 
    سلام . نقد داستان کودکي موراجون :
    در صفحه 3 در جمله اي آمده که مثل اينکه براي قصه گو يک صندلي اينجا گذاشته اند ولي در تصوير صندلي نيست و پشت مادر موراجون آنقدر بزرگ بود که فرزند 5سال و نيمه ي من آن را با صندلي اشتباه گرفت.
    با اسراف و پرخوري که بقيه دوستان مطرح کرده بودند هم موافقم
    ممنون
    + مادر سيدمحمد صدرا و زهراسادات 


    با سلام سوالي که براي من پيش مياد اينه که اينکه بالاخره آخر همه اينا يکي هست که به کسي يا چيزي نياز نداره رو چه جوري ميشه اثبات کرد؟به عبارت ديگه از کجا معلوم که خدا بي نيازه؟

    ممنون ميشم اگه بتونيد راهنماييم کنيد

    پاسخ

    سلام استاد اشتراني در پاسخ به سؤال شما و يكي ديگر از بازديدكنندگان چنين فرموده اند: سلام و سپاس1. الف. موجود دو حالت بيشتر ندارد يا نياز ندارد کسي به او وجود دهد يا نياز دارد و حالت سومي ندارد.ب. همه موجودات يا از دسته اولند که وجود خداي بي نياز ثابت شده است و يا از دسته دوم است که اگر همه موجودات نياز به وجود دادن از طرف موجودي ديگر باشند آن موجود هم جزو همه موجودات خواهد بود فلذا چيزي بوجود نخواهد آمد در حاليکه در اطراف خودمان ميبينيم که موجوداتي هستند پس همه موجودات نميشود در وجود نيازمند باشند و موجودي بوده که به سايرين وجود داده. و يا حالت سوم بعضي از موجودات به اينکه موجودي به انها وجود دهد نياز دارند و بعضي ندارند که در اين حالت هم وجود موجود بي نياز ثابت شده است.در واقع داستان مورا حون حالت دوم که اگر همه موجودات در وجود نيازمند باشند را يررسي کرده اگر همه موجودات بخواهند منتظر باشند که موجودي به انها وجود دهد موجودي بوجود نخواهد امد زيرا که ان موجود هم جزو همه موجودات است در حاليکه ميبينيم گندم و مامان و و اب و ابر و خورشيد هستند پس موجودي هست که جزو همه نيست و بي نياز است پس با برهان خلف تسلسل علل باطل شد و2. چون تسلسل علل بديهي است براي آن استدلالاوردن بيهوده است و لازمه قبول نکردن بطلان تسلسل علل در اينجا قبول نکردن وجود خداست و شايد به لحاظ بديهي بودن تسلسل علل در قران شريف برهاني بر وجود خدا اورده نشده زيرا بديهي، برهان نميخواهد اما اولا قرآن مفسري دارد و مفسرين قران، اهل بيت عليهم السلام بر ادعاي قران بر وجود خدا مثل افي الله شک فاطر السموات و الارض استدلال بر وجود خدا آورده اند که اگر دلي لرزيد و شک نمود با آن ادله اطمينان يابد و ثانيا علماي اسلام هم که جداگانه ادله اي اورده اند مثل برهان وجوب وامکان که به طريق ساده در بالا بيان شد 1. براي دفاع از معتقدات مطرح قرانيه و اسلام بوده و 2. مثل سيره اهل بيت عليهم السلام خواسته اند دلهاي شاک را به اطمينان برسانند. و يزيد الله الذين اهتدوا هدي و رزقنا الله من هدايته الخاصه و الرحيميه
    + سميع غادل 
    من عکس هاي جديد داستان را براي دختر 1سال و8ماهه ام نشان دادم ود رفقط 1جملم به او گفتم اودارد چه کار مي کند بعد هم تصاويررا روي مقوا رنگي در اوردم او انقدر انها را دمست دارد که هر روز قسمتي از زمان خود را به ان ها اختصاص مي دهد.
    + رهبر يار 
    صفحه23.مکالمه بين موراجون و شب است اما در تصوير بين او و ماه است...ميپرسم:به نظر خودت ماه چطور؟ماه به چيزي نياز نداره و هميشه هست؟...در آخر هم پسرک ما گفت که اون خداست که از همه قوي تره و به چيزي نياز نداره و همه چيز رو آفريده. به بهانه هاي مختلف کمال مطلق بودن خدا را براي او ميگويم...
    با سپاس فراوان از زحمات بي دريغتان.ان شالله ماجور باشيد و جسارت بنده را ببخشيد..
    + رهبر يار 
    صفحه21.پسرک ما با ديدن عکس ماه گفت : ماه ديگه به چيزي نياز نداره!بيا بقيه شو بخونيم ببنيم ماه به چيزي نياز داره يا نه...اينکه به جاي ماه از شب تيره و تار در داستان استفاده شده حتما دليل خودش را داشته اما با هر دليلي که باشد تصوير با متن داستان همخواني ندارد مثلا نوشته که "شب او را از آسمان بيرون کرده بود "اما ماه خورشيد را هل ميدهد.
    + رهبر يار 
    صفحه15.بعداز تعريف کردن اين صفحه که داستان را شاخ و برگ اضافي داده بود, براي اينکه مطالب در ذهن او مرتب شود و به هدف داستان نزديکتر شود از او پرسيدم:"خوشه ي گندم گفت:براي اينکه گندم خوشمزه داشته باشم به چي نياز دارم؟...آب
    صفحه18.دراينجاي داستان فرصتي پيش آمدکه راجع به فرآيند ابر و باران و آب باپسرکمان صحبت کنيم...تصوير آب و بچه ابرها کمي نامانوس است.
    + رهبر يار 
    صفحه12.ازپسرم ميپرسم: به نظرت موراجون درست فکر ميکرد که هميشه مامانش گندم داره و به چيزي نياز نداره؟ميگويد: نه. چون گندمهاش رو کم کم ميده به بچه هاش و بالاخره تموم ميشه...
    صفحه13.در مورد جملاتي که در آن نحوه ي تعجب موراجون را بيان ميکند نظردقيقي ندارم ولي بنظر ميرسد اين شاخ و برگ دادنها به داستان براي دبستانيها مفيد و براي زير دبستان خسته کننده باشد...اين جمله که ميگويد ديگر بزرگ شده و ميتواند با دنياي بيرون آشناشود براي تقويت معادباوري کودکان خوب است..
    + رهبر يار 
    صفحه9."موراجون...يکبار هم شکل مامانش رو درست کرد و به مامانش داد"ولي درتصوير همه با همکاري همديگه دارند درستش ميکنند...ميپرسم شاخک مامانشونو با چي درست ميکنند؟پسرم :با چوب کبريت ولي چرااين يکي(لباس چهارخونه اي) شاخک نداره؟عکس پدربزرگشونم شاخک نداره...بازيهاي معرفي شده در اين صفحه مثل قايم باشک و گل بازي خيلي مناسب هستند...باهوش بودن موراجون و اينکه بدون اجازه وارد هراتاقي نميشوند عاليست
    + رهبر يار 
    صفحه5.وقتي داستان ميگويد که بچه مورچه آخري را از پيله در آورد نبايد در تصوير دو پيله ي ديگر باقيمانده باشد...به فرزندم ميگويم به نظرت کي با موراجون مهربون تره؟ و الان که تازه بدنيا اومده چه کسي رو بيشتر از همه دوست داره ؟ خب مامانشو ديگه...جمله "خدارحم کرد "جمله ي خوبي است و توحيد کودک را قوي ميکند...اما با جمله ي "رسم دارند"موافق نيستم چون شايد در ذهن کودک جا بيفتد که رسم ها همه خوبند.
    صفحه7.شخصيت اول داستان پرخور و شکمو معرفي شده که حين تعريف براي فرزندم از او پرسيدم به نظرت پر خوري خوبه ؟...چند خط آخر اين صفحه پرخوري و اسراف و بي احترامي به نعمتهاي خوراکي خدا و خساست را مي رساند و با جمله ي دولپ دولپ هم موافق نيستم چون پرخوري را خوشايند ميکند...
    + رهبر يار 
    با سلام و احترام خدمت نويسنده ي کتاب کودکي موراجون
    کتاب براي گروه سني ب و ج نوشته شده اما براي مناسب کردن آن براي سنين پيش از دبستان مواردي به ذهنم آمد:
    صفحه1.نقاشي آب و خوشه ي گندم مبهمه و پسرم(حدود 5سال و نيمه) ميگويد شبيه شعله ي آتش شده.و بکار بردن تصاويري که کودک را به تفکر واميدارد مثل آسياب و سيب از درخت افتاده خيلي خوب است.
    صفحه3.جمله "شادي (او يا همه) براي همين است"...او دارد مارا نگاه ميکند(خلاف تصوير)...باچشم نميخندند...و در تصوير مادر مورچه ها را بيرون نمي آورد...شايد آوردن نامي از گوينده در قصه از اصول قصه نويسي باشد...و اسم بردن از دفتر و کتابخانه براي رشد فکري بجه ها خوب است...پروانه ها زير زمين چکار ميکنند؟اگر تصويري باشد که مادر در حال بيرون آوردن مورچه ها از پيله باشد و پرستارها نباشند بهتر است.

    + هادي 
    نقدهاي داستان شماره 1 موراجون:
    1. به نظر من تصوير موراجون در صفحات اول نا معلوم است.
    2.کودک متوجه نمي شود داستان از قول چه کسي گفته مي شود.
    3.در صفحه 3 کتاب آمده " او دارد ما را نگاه مي کند"در حاليکه تصوير گوياي اين نيست.
    4.دختر 5سال و نيمه من اصلا با تصوير کتاب ارتباط برقرار نمي کند بخصوص با تصوير آب و ابر.
    5. در صفحه 7 کتاب نوشته شده( گندم هاي ريز شده)ولي در تصوير صفحه8 گندمها درسته هستند.
    پاسخ

    پس ظاهرا بطور کلي شما تصاوير کتاب را نپسنديده ايد...خانم سميع عادل در حال تکميل نقاشيهاي جديد داستان کودکي موراجون هستند و از نظرات شما قطعا استفاده خواهند کرد.
    + طنين 

    سلام

    به نظرم بازنويسي براي کودک زير 7 سال خوب است و اگر بقيه اعضا هم آن را تاييد کرده يا با ايراد نظر کامل کنند مي تواند به عنوان قصه1 مورد استفاده همه مادراني که مي خواهند قصه را براي کودک خود تعريف کنند قرار بگيرد.


    پاسخ

    سلام و تشکر از وقتي که صرف نموديد.نظر شما در مورد بازنويسي شماره1 به اين قسمت انتقال داده شد.
       1   2      >