• وبلاگ : 
  • يادداشت : ماهي دانا
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ام محمد 
    سلام
    داستان خوبي بود ولي خيلي دلم ميخواد داستان هايي که با کمک و هم فکري هم ميسازيم پر بار تر باشه مثلاً من چند روزي بود به موجودات دريايي فکر مي کردم و تصميم داشتم يه داستان معادي ازين بخش متحير کننده ي خلقت بسازم، اين داستان ايده ي جالبي بهم داد، که اگه نخونده بودم به ذهنم نمي آمد.داستان خوبيه ولي به نظرم جاي ور رفتن و زيبا تر شدن داره.اينکه ماهي دانا بيش از حد داره لفظش تکرار ميشه، البته اول داستان خوب شروع ميشه و چون هدف داستان مثل داستان هاي قبله اينکه سعي بشه فقط از يه راه معاد رو ياد بچه هامون نديم مهمه .ما قراره بي شمار داستان طوليد کنيم که خيلي عالي ميشه اگه هر کدومش هرکدومش از لحاظ لفظ، طرحواره ي ذهني و نوع بيان با هم فرق داشته باشن تا فرزندان ما علاوه بر اينکه چيدمان ذهنشون معادي ميشه تنوع و خلاقيت رو هم ياد ميگيرن که اين خيلي جذاب تره براشون
    پاسخ

    سلام با تشكر از وقتي كه گذاشتيد، البته وقت بررسي اين داستان هنوز نرسيده اما براي بي پاسخ نماندن سوال ذهني شما عرض مي كنم كه: اگر دقت بفرماييد اين قصه كاري از كارگروه نبوت است كه در جلسه كارگروه وقتي بحث به نياز به نبي رسيد، اين نيازمندي از حيث حيات اخروي و حيات اجتماعي مورد بررسي قرار گرفت و قرار شد داستان هايي در هر دو مورد نوشته شود. اين قصه نياز به نبي از حيث حيات اخروي راتبيين مي كند كه به خاطر تنيده بودن آن با بحث معاد مشابه قصه هاي معادي شده است. توجه داريد كه كودك ما قرار است مفهومي از مفاهيم ديني مانند معاد را كه كاملا غيبيست دريافت كند آن هم به طور نامحسوس در صورتيكه كه او فقط ملموسات را مي فهمد پس اگر دست به قلم شويد در مي يابيد كه واقعا كار در چنين حيطه اي با ظرايف خاص همراه است كه در مواردي قدرت مانور را از ما مي گيرد و ما را مجبور به اريه طرح هاي مشابه مي كند. از دوستان خواهشمنديم حتما موارد ذهنيشان جهت پربارشدن قصه ها را عيني تر بيان بفرمايند تا نويسندگان از ان بهره ببرند. باز هم سپاسگزارم