سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 
قالب وبلاگ
لینک های مفید

 

                           به نام خدا

 مبنا: دنیا مزرعه اخرت

 صدای زنگ در باعث شدامید به سمت در بدود.می دانست که الان موقع امدن باباست. در را باز کردوبالبخندی گفت :سلام باباجون .پدرش داخل امد وگفت:سلام پسر گلم .بعد وسایلی که دستش بود را گذاشت کنار دیوار.امید پرسید:این ها چیه؟ پدرش گفت:اجازه بده برم لباسم را عوض کنم  تا ببینیم توی این جعبه چیه ؟ باشه؟ امید گفت:باشه ودنبال پدرش رفت داخل. مامان با لیوان شربت به استقبال بابا وامید امد.پدر امید لباسش را عوض کرد بعد هم شربتی را که مادر زحمت کشیده بود را خورد واز مادر تشکر کرد .بعد رو به امید کرد وگفت:بریم .امید هم که منتظر بود گفت: بریم .بابا یکی یکی وسایل را از جعبه بیرون میگذاشت واسم هایش را به امید می گفت:این بیل چه است این  اب پاش است این بذر است و.....   

امید با دقت به حرفهای پدر گوش می داد ولی نمی دانست بابا می خواهد با این وسایل چی کار کند.بابا بیل چه را برداشت وشروع کرد به کندن باغچه بعد بذر هائی راکه دست امید بود گرفت وبذر را داخل خاک کذاشت بعد رویش را خاک پاشید وکمی هم اب روی خاک پاشید بعد به امید نگاه کرد وگفت:دوست داری امتحان کنی ؟امید با خوشحالی گفت: بله .بعد طرف دیگه باغچه را درست مثل پدر کند بذر ها را پاشید مثل پدرخاک پاشید بعد هم اب داد.امید از پدرش پرسید :حالا چی میشه بابا؟ پدر امید لبخندی زد وگفت: هر روز با هم میائیم نگاهش میکنیم ببینیم چه تغییری کرده

هرروز عصر وقتی بابا می امد خانه با امید می رفتند به باغچه اب می دادندولی امید هیچ تغییری نمی دید. تا اینکه یه روز وقتی امیداز خواب بیدارشد وصبحانه را خورد امد توی حیاط تا با چرخش بازی کند.با دیدن باغچه ای که مثل دیروز نبود خیلی تعجب کرد.بلند مادرش را صدا کرد وگفت: مامان مامان بیا با غچه را نگاه کن .مادر امد به حیاط وگفت: چی شده ؟امیدگفت:مامان نگاه کن تا دیروزباغچه هیچی نداشت ولی الان اینها چیه؟مامان لبخندی زد وگفت:زحمت هات به ثمر نشسته. امید گفت:یعنی چی؟ مامان گفت:مگه چندروز پیش با پدرت توی باغچه بذر نکاشتی؟امیدجواب داد:بله.مامان گفت: خوب ان بذر ها بزرگ شدند جوانه زدند واز خاک امدن بیرون.امید کمی فکر کرد وگفت:یعنی ان بذر های خشک فقط با اب وخاک الان شدند جوانه .مامان گفت: بله. امید با  تعجب به باغچه نگاه کرد .عصر توی حیاط امید منتظر بابا بود.چند بار در را باز کرد ولی بابا هنوز نیامده بود.دوباره برگشت کنار باغچه.با صدای زنگ در دوید سمت در .می دانست باباست.در را باز کرد وگفت: سلام بابا بیا باغچه را نگاه کنید .بابا گفت: سلام عزیزم چی شده ؟امید گفت: بیا باغچه را نگاه کنید .ببینیدبذر های را که کاشتیم چی

شدند.بابا لب باغچه نشست وگفت:چقدر قشنگ شدند مگه نه ؟امید گفت: بله ولی خیلی عجیبه ان بذر ها چه طور شدند جوانه ؟بابا لبخندی زد وگفت:خوب ما انها را کاشتیم بعد ابش دادیم .ان دانه های کوچولو هم با کمک موادی که توی اب وخاک وجود داره ریشه داده بعد هم جوانه زده. اینها ثمره کاریه که ما کردیم .ما چند روز پیش توی باغچه چند نوع سبزی کاشتیم وحالا انها سبز شدند.چند روز دیگه هم بزرگ میشوند وما می توانیم ازانها استفاده کنیم .امید به جوانه ای اشاره کرد وگفت:من دلم می خواهد که این جوانه بشه درخت گیلاس.بابا بلند خندید وگفت:ولی ما که درخت گیلاس نکاشتیم. ما هر چی بکاریم میتوانیم همان را برداشت کنیم. وقتی ما دانه پرتغال کاشتیم نمی توانیم انتظار داشته باشیم وقتی ان درخت بزرگی شد به ما گیلاس بدهد مگه نه ؟ امید به فکر فرو رفت.پدرش گفت:هر کار ما هم مثل یه دانه است.ما ان دانه را میکاریم .دست خودمون است که دانه های خوبی بکاریم .یا دانه های بد. امید بلا فاصله گفت: من هفته پیش که با دوستم قهر کردم وان را ناراحت کردم بذر بد کاشتم .بابا لبخندی زد وگفت: بله .امید پرسید:ان بذر من چه طوری جوانه زده؟ بابا گفت: خوب شما با ادامه دادن قهرت ان بذر را اب دادی .ولی میشه اگر بخواهی دیگه ابش ندهی وان را از خاک بکشی بیرون .امید گفت: من فردا میروم به دیدن دوستم .بابا لبخندی زد وگفت: افرین پسرم مطمئن باش این بذری که فردا میکاری جوانه اش خیلی قشنگ میشود.امید لبخندی زدوگفت: میشه با هم بریم ویه درخت گیلاس بگیریم وتوی باغچه بکاریم ؟بابا لبخندی زدوگفت:برو لباس بپوش تا باهم بریم یه نهال گیلاس بگیریم وتوی باغچه بکاریم .امید باز هم به حرفهای پدرش فکر کرد ان با خودش گفت: من از این به بعد فقط بذر های خوب میکارم....

 

این قصه هنوز در گروه تمرین عملی و کارگاه قصه نویسی مزرعه ایمانی و علمی مورد نقد و بررسی قرار نگرفته است.


[ شنبه 93/6/1 ] [ 7:17 عصر ] [ ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

همه اعضای مزرعه ایمانی وعلمی بایستی به تعمیق اعتقادات خود بپردازند و سیر مطالعاتی عمومی همه اعضا باید در بردارنده مطالعات معرفتی باشد. بر همین اساس هر چند خانواده با یکدیگر در طی جلسات هفتگی که با هم دارند قسمتی از معارف را مورد مطالعه و بحث و بررسی قرار داده و همان محتوا را درقالب‌های کودکانه اعم از قصه، بازی و... ریخته و با ارائه صورتجلسات هفتگی در وبلاگ دست آوردهای خود را در اختیار سایر اعضا قرار می‌دهند. پیشنهاد ایشان در زمینه سیر مطالعات معرفتی عمومی همه اعضای مزرعه ایمانی و علمی نیز، ذیل عنوان "سیر مطالعات اعضا" در موضوعات وبلاگ درج شده است. درکنار این سیر مطالعاتی برنامه علمی معارفی ایشان در جلسات هم اندیشی ماهیانه می‌باشد که به بیان نکاتی معارفی و روش تبدیل آن برای نوجوان و کودک می‌پردازند. 2. دومین محور مزرعه، که باز شامل عموم است مطالعه کتب روانشناسی اعم از روانشناسی رشد، روانشناسی اجتماعی، روانشناسی شخصیت و بهداشت روانی با تکیه بر منابع اسلامی است چرا که علم روان شناسی از روش‌های تبدیل محتوای معارف کسب شده بوده و همچنین با توجه به تمرکز این گروه بر روی تربیت توحیدی کودک، اگر قرار باشد تمام دست آوردهایمان را به کودک منتقل کنیم گریزی نیست از اینکه به ابزار شناخت روان او بر اساس سن، جنس و شخصیتش تجهیز شویم. 3. سومین محور مزرعه، تسلط به زبان ارتباط با کودک و در واقع فراگیری شیوه انتقال محتوای معارفی به کودک است که در این میان قصه‌گویی و قصه نویسی نقش بسیار مهمی را بر عهده داشته و شرکت در کارگاه قصه نویسی حضوری یا آنلاین و دست به قلم شدن برای نوشتن قصه‌های کودکانه از ابتدای امر، از فعالیتهای گروه بوده است. • لازم به ذکر است که امر تربیت مقوله وسیعی است و بر ما لازم است که به همه جنبه‌های تربیت کودک اعم از تربیت اخلاقی، تربیت هیجانی، مهارت‌ها، انس با قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) و ... به عنوان قسمتی از روند تربیت کودکان توجه ویژه داشته و عنایت به بخشی ما را به غفلت در بخشی دیگر دچار نکند پس تمام این موارد نیز در دستور کار مزرعه ایمانی و علمی جهت پرداختن به آن قرار دارد که هر چند وقت یکبار، فعالیت علمی و عملی بر روی یک یا چند اصل به عنوان چشم انداز آن مقطع، مورد توجه قرار می گیرد."
لینک های مفید
صفحات دیگر
امکانات وب


بازدید امروز: 133
بازدید دیروز: 127
کل بازدیدها: 329126