سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 
قالب وبلاگ
لینک های مفید

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی بودیکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود در یک جنگل بزرگی که پر از درختان بلند وسرسبز بود حیوانات زیادی در کنار هم زندگی میکردند.درختان این جنگل بلند و سر به فلک کشیده بود بر روی شاخه های این درختان پرندگان زیادی برای خود لانه ساختهبودند از جمله انها دسته بزرگی ازپرستوها بودند در میان انها جوجه پرستویی بود که تازه به دنیا امده بود پرستوی کوچولو توی لانه با برادرش بازی میکردند که یکدفعه مادرشون اومد و  براشون غذا اورد.

 جوجه کوچولو گفت دست شما درد نکنه مامان مهربونم خیلی گرسنه ام شده بود مامان پرستو هم گفت بخورید بچه های عزیزم بخورید که زودتر بزرگ بشید وبتونید پرواز کنید چون به زودی باید باهم از اینجا برویم پرستو کوچولو وداداشش با تعجب پرسیدند کجا بریم مامان مادرشون گفت بچه های عزیزم ما هرسال وقتی هوا سرد میشه کوچ میکنیم و به جاهای گرمتر میرویم تا شما سردتون نشه و سرما نخورید حالاشما باید زودتر بزرگ وقوی بشید تا بتونید با بقیه پرستوها پرواز کنید وگرنه جا میمونیم جوجه پرستوی کوچولو گفت خب مامان جون چرا ما خودمون به تنهایی پرواز نمیکنیم مامانش گفت نه عزیزم ما اصلا نمیتونیم تنها بریم چون راه را بلد نیستیم یک پرستوی مهربونی هست که همه پرستوها باید به دنبال او حرکت کنند وگرنه گم میشوند پرستوی مهربون خیلی ما رو دوست داره واصلا نمیخواد که ما گم بشیم اون راه را به خوبی بلده و با سختی ها و مشکلات راه اشنایی کامل داره برای همین یه راهی را به ما نشون میده که اگه از اون مسیر بریم هیچ وقت گم نمیشیم پرستو کوچولو وداداشش خیلی خوشحال شدند وگفتند خدایا شکرت چقدر خوب که ما پرستوی مهربون را داریم وگرنه معلوم نبود تو راه چه بلایی سرمون می اومد چند روز بعد مادر پرستوها اومد وبه پرستوهای کوچولو که دیگه بزرگ شده بودند گفت امروز دیگه باید کوچ کنیم وهمه باهم پشت سر پرستوی مهربون پرواز کنیم پرستوهای کوچولو که دیگه پرواز کردن را یاد گرفته بودند گفتند باشه وهمه پیش پرستوی مهربون رفتند پرستوی مهربون به همه اونا گفت همه پشت سرمن بیایید تا گم نشید وطعمه پرندگان خطرناک مثل عقاب ها وشاهین ها نشید انها همیشه سرراه ما هستند واگر از هم جدا بشیم ممکنه مارا شکار کنند بالاخره دسته بزرگ پرستوها در اسمان به پرواز درآمدند وبه طرف جاهای گرمتر رفتند در وسط راه ناگهان پرستوی مهربون متوجه عقاب بزرگی شد که به انها نزدیک میشد به سرعت دستور دادهمگی به زمین فرو بیایید ودر زیر صخره ها پناه بگیرید وگرنه طعمه عقاب خواهید شد همگی فرود امدند واز چنگال عقاب رهایی پیدا کردند عقاب هم که فهمید دیگه نمیتونه انها را شکار کنه کم کم از انجا دورشدپرستوها بادستور پرستوی مهربون حرکت کردندوبه راهشان ادامه دادند تااینکه پس از چند ساعت پرواز وخستگی در میانه راه به یک منطقه سرسبز رسیدند که رود زیبایی هم از انجا میگذشت یکی از پرستوها متوجه شد که کنار رودخانه غذاهای خوشمزه زیادی برایشان فراهم است همگی تصمیم گرفتند فرود بیایند وخستگی در کنند که پرستوی مهربون مانع انها شد وبه انها اجازه نداد همه اعتراض کردند وازگرسنگی وتشنگی ناله میکردند پرستوی مهربون با نرمی وعطوفت به انها گفت پرستوهای عزیز دراین منطقه روباه وحیوانات شکاری زیادی کمین کرده اند واگر فرود بیاییم حتما ما را شکار خواهند کرد پس تحمل کنید و به پروازتان ادامه دهید تا به جای امنی برسیم تعدادی از پرستوها که پرستوی مهربون را به خوبی میشناختند وبه حرفهایش ایمان داشتند حرف او را گوش کردند وبه راه ادامه دادند اما تعداد اندکی از انها که تشنگی وگرسنگی به انها فشار اورده بود وتحمل نداشتند حرفهای پرستوی مهربون راجدی نگرفتندوبه او توجهی نکردندوفرود آمدندغافل ازاینکه روباه مکاروگرگ گرسنه منتظرآنهابودند وقتی آنهامشغول غذاخوردن بودندروباه وگرگ تعدادی از آنهاراشکارکردوآنهاطعمه خوبی برای روباه وگرگ شدندولی یکی از آنهاکه به سختی توانست فرارکندپس ازچندساعت بالاخره به دسته پرستوهارسیدوبه آنهاملحق شدوماجرا رابرایشان تعریف کردپرستوی مهربون هم ناراحت شدوگفت من به همه راه به خوبی آشنایی داشتم وبرایشان گفته بودم که چه بلایی سرشان خواهدآمداما آنها به فکرخودشان نبودندوبه عاقبت کارشان فکرنکردند پرستوی نجات یافته هم از پرستوی مهربون عذرخواهی کردوگفت دیگه هیچوقت ازحرف شماسرپیچی نخواهم کرد بالاخره پرستوها به منطقه گرمسیری رسیدندکه یک دشت سرسبزوزیبا بودوچشمه های زیادی هم در آنجا جاری بود همگی باخوشحالی فرود آمدندومشغول غذا خوردن شدند. پایان

 


 

بازنویسی داستان بر اساس نظرات :

در یک جنگل بزرگ که پراز درختان بلندو سرسبز بود حیوانات زیادی در کنارهم زندگی میکردند درختان این جنگل خیلی بلند بودند برروی شاخه های این درختان پرندگان زیادی برای خود لانه ساخته بودندازجمله انها دسته بزرگی ازپرستوها بودند درمیان انها جوجه پرستویی بود که تازه به دنیا امده بود پرستوی کوچولو درلانه با برادرش بازی می کردند که مادرشان امد وبرایشان غذا اورد جوجه کوچولو از مادر تشکر کرد وگفت ممنون مادر مهربانم مادر پرستو هم گفت نوش جان بچه های عزیزم  بخوریدتا قوی شوید وبتوانید پرواز کنید چون به زودی باید از اینجا برویم پرستو کوچولو وبرادرش با تعجب پرسیدند کجا برویم؟مادر گفت بچه های عزیزم ما هرسال وقتی هوا سرد میشود کوچ میکنیم و به جاهای گرمتر میرویم حالا شما باید زودتر بزرگ وقوی بشوید تا بتوانید با بقیه پرستوها پرواز کنیدوگرنه از دسته پرستوها جامی مانید جوجه پرستوی کوچولو گفت خب مادرجان چرا ما خودمان به تنهایی پرواز نمیکنیم؟مادر گفت نه عزیزم ما اصلا نمیتوانیم تنها برویم چون راه را بلد نیستسم در نزدیکی لانه ما پرستوی مهربانی زندگی میکند که مسیر را به خوبی میداند و همه پرستو ها باید به دنبال اوحرکت کنندوگرنه گم میشونداو پرستوی مهربانی است که همه ما را دوست دارد ونمی خواهد ما گم بشویم او راه را به خوبی بلد است وبا سختی ها و مشکلات راه اشنایی کامل دارد پرستو کوچولو وبرادرش خیلی خوشحال شدندوگفتند چقدر خوب است که ماپرستوی مهربان را داریم وگرنه  معلوم نبود در راه چه بلایی به سرمان می امد.چند روز بعد مادر پرستوها امد و به پرستوهای کوچولو که دیگر بزرگ شده بودند گفت امروز وقت رفتن است دیگر باید کوچ کنیم وهمه با هم پشت سر پرستوی مهربان پرواز کنیم پرستوهای کوچولو که دیگرپرواز کردن رایاد گرفته بودند گفتند چشم.وهمه نزد پرستوی مهربان رفتندپرستوی مهربان به انها گفت همه پشت سرمن بیایید تاگم نشوید وطعمه پرندگان خطرناک مثل عقاب وشاهین  نشوید انها همیشه سر راه ماهستندو اگر ازهم جدا شویم ممکن است ما راشکار کنند.بالاخره دسته بزرگ پرستوها در اسمان به پرواز درامدند و به طرف مقصد حرکت کردند دروسط راه ناگهان پرستوی مهربان متوجه عقاب بزرگی شدکه به انها نزدیک میشدبه سرعت دستورداد همگی به زمین فرود بیاییدودر زیر صخره ها پناه بگیرید وگرنه طعمه عقاب خواهیدشد همگی فرود امدند واز چنگال عقاب رهایی پیدا کردند عقاب هم که فهمید دیگرنمیتواند انها را شکارکندکم کم از انجا دورشدپرستوها با دستور پرستوی مهربان دوباره  حرکت کردندو به راهشان ادامه دادند تا اینکه پس از چند ساعت پرواز وخستگی در میانه راه  به یک منطقه سرسبز رسیدندکه رود زیبایی هم ازانجا می گذشت یکی از پرستوها متوجه شد که کنار رودخانه غذاهای خوشمزه زیادی برایشان فراهم است همگی تصمیم گرفتند فرود بیایند وخستگی در کنند پرستوی مهربان به انها اجازه ندادکه فرود بیایند همه اعتراض کردند وازگرسنگی وتشنگی ناله می کردندپرستوی مهربان با خوشرویی به انها گفت پرستوهای عزیز در این منطقه روباه وحیوانات شکاری زیادی کمین کرده اندواگر فرودبیاییم حتما مارا شکارخواهند کردپس تحمل کنیدوبه پروازتان ادامه دهید تابه جای امنی برسیم تعدادی از پرستوهاکه پرستوی مهربان رابه خوبی می شناختند وبه حرفهایش ایمان داشتند حرف او را گوش کردند وبه راه ادامه دادند اما تعداد اندکی که تشنگی وگرسنگی به انها فشار اورده بودوتحمل نداشتند حرفهای پرستوی مهربان راجدی نگرفتند وبه او توجهی نکردند وفرود امدندغافل از اینکه روباه مکار وگرگ گرسنه منتظر انها بود وقتی که انها مشغول غذا خوردن بودند روباه  وگرگ  به انها حمله کردندو قصدشکار انها را داشتند ولی نتوانستندتعدادی از پرستوها زخمی شدندوبه  روی زمین افتادندواز شدت درد وناراحتی ناله می کردند  ناگهان پرستوی مهربان رادیدندکه به کمک انهامی امد انها از دیدن او خیلی  خوشحال شدند اوهم با مهربانی بالهای زخمی شان را بست تا به زودی خوب شوند بالاخره انها به دسته پرستوها رسیدند وماجرا رابرایشان تعریف کردند پرستوی مهربان گفت من به همه راه به خوبی اشنایی داشتم وبه انها گفته بودم چه بلایی سرشان خواهد امد انها به فکر خودشان نبودند وبه عاقبت کارشان فکر نکردند پرستوهای نجات یافته  اول خدای مهربان راشکر کردند که نجات پیدا کردند وبعدهم از پرستوی مهربان عذرخواهی کردندوگفتند که دیگر هیچ وقت از دستورات شما سرپیچی نخواهیم کرد بالاخره پرستوها به منطقه گرمسیری رسیدندکه یک دشت سرسبز وزیبا بودو چشمه های زیادی هم در انجا جاری بودهمگی با خوشحالی فرود امدند ومشغول غذا خوردن شدند.

پایان.مخاطب گروه سنی4تا6سال

 

این قصه هنوز در گروه تمرین عملی و کارگاه قصه نویسی مزرعه ایمانی و علمی مورد نقد و بررسی قرار نگرفته است.


[ جمعه 93/5/31 ] [ 3:9 عصر ] [ ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

همه اعضای مزرعه ایمانی وعلمی بایستی به تعمیق اعتقادات خود بپردازند و سیر مطالعاتی عمومی همه اعضا باید در بردارنده مطالعات معرفتی باشد. بر همین اساس هر چند خانواده با یکدیگر در طی جلسات هفتگی که با هم دارند قسمتی از معارف را مورد مطالعه و بحث و بررسی قرار داده و همان محتوا را درقالب‌های کودکانه اعم از قصه، بازی و... ریخته و با ارائه صورتجلسات هفتگی در وبلاگ دست آوردهای خود را در اختیار سایر اعضا قرار می‌دهند. پیشنهاد ایشان در زمینه سیر مطالعات معرفتی عمومی همه اعضای مزرعه ایمانی و علمی نیز، ذیل عنوان "سیر مطالعات اعضا" در موضوعات وبلاگ درج شده است. درکنار این سیر مطالعاتی برنامه علمی معارفی ایشان در جلسات هم اندیشی ماهیانه می‌باشد که به بیان نکاتی معارفی و روش تبدیل آن برای نوجوان و کودک می‌پردازند. 2. دومین محور مزرعه، که باز شامل عموم است مطالعه کتب روانشناسی اعم از روانشناسی رشد، روانشناسی اجتماعی، روانشناسی شخصیت و بهداشت روانی با تکیه بر منابع اسلامی است چرا که علم روان شناسی از روش‌های تبدیل محتوای معارف کسب شده بوده و همچنین با توجه به تمرکز این گروه بر روی تربیت توحیدی کودک، اگر قرار باشد تمام دست آوردهایمان را به کودک منتقل کنیم گریزی نیست از اینکه به ابزار شناخت روان او بر اساس سن، جنس و شخصیتش تجهیز شویم. 3. سومین محور مزرعه، تسلط به زبان ارتباط با کودک و در واقع فراگیری شیوه انتقال محتوای معارفی به کودک است که در این میان قصه‌گویی و قصه نویسی نقش بسیار مهمی را بر عهده داشته و شرکت در کارگاه قصه نویسی حضوری یا آنلاین و دست به قلم شدن برای نوشتن قصه‌های کودکانه از ابتدای امر، از فعالیتهای گروه بوده است. • لازم به ذکر است که امر تربیت مقوله وسیعی است و بر ما لازم است که به همه جنبه‌های تربیت کودک اعم از تربیت اخلاقی، تربیت هیجانی، مهارت‌ها، انس با قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) و ... به عنوان قسمتی از روند تربیت کودکان توجه ویژه داشته و عنایت به بخشی ما را به غفلت در بخشی دیگر دچار نکند پس تمام این موارد نیز در دستور کار مزرعه ایمانی و علمی جهت پرداختن به آن قرار دارد که هر چند وقت یکبار، فعالیت علمی و عملی بر روی یک یا چند اصل به عنوان چشم انداز آن مقطع، مورد توجه قرار می گیرد."
لینک های مفید
صفحات دیگر
امکانات وب


بازدید امروز: 28
بازدید دیروز: 520
کل بازدیدها: 327285