| ||
بسمه تعالی صورت جلسه کارگاه نبوت مورخ 16/12/1393 بخش پایانی کتاب نبوت استاد مطهری *سبک قرآن یک سبک متفاوت است. آیا کسی که شاگرد یک مکتب هست نباید به مرور به سبک همان مکتب سخن بگوید؟ پس چرا بیانات ائمه علیهم السلام این قدر از بیان قرآن متفاوت است؟ خوب این از جهت اعجاز قرآن است. *قرآن تنها با لفظ خویش قدرت القاء دارد حتی برای کسانی که از نظر معلومات قرآنی در سطح پایینی هستند، لذاست که قدرت نفوذ اسلام اساساً از قرآن بوده وهست.
*در مورد تحدی قرآن، نه تنها مسلمانها تسلیم نفوذ او هستند حتی مسیحیان عرب زبان که در اوج ادبیات عرب هستند مثل جبران خلیل جبران یا جرج جرداق در برابر آن سر تسلیم فرود آوردند و هرگز با آن مقابله نکردند. *شاعران، عرفا و حتی فقها وقتی می خواهند مضامین عرفانی خودشان را بیان کنند باید در قالب محسوسات سخن بگویند، خلاصه همگان گرفتار این قالبها هستند تا بتوانند زیبایی آن معارف بلند را نشان دهند برای مثال از می، میخانه، ساقی و ساغراستفاده می کنند، اما قرآن از این قالبها آزاد است در عین حال با حفظ زیبایی کامل معارف را بیا ن می کند. *نزول قرآن ابتدا به ساکن بوده است نه مثل علوم تجربی که به تدریج جمع و جور تکمیل شده اند به خصوص اینکه در محیطی که اصلاً علم و دانش نبوده است و حتی سواد خواندن و نوشتن نایاب بوده، نازل شده است. *دو منطق در بیان علوم وجود دارد منطق صوری و منطق مادی. منطق صوری همان صغری کبری چیدن و از مجهول به معلوم رسیدن است و اما منطق مادی آن چیزی است که در این دستگاه می گذاریم به عنوان مثال آن عددی که در ورودی فرض می گذاریم و حکم را دریافت می کنیم. قرآن به هر دو این منطق ها توجه دارد چرا که خطایی که ذهن می کند از دو راه است: گاهی از این است که افکار را با یکدیگر غلط ترکیب می کند گاهی از این راه است که آن ماده ای که برای ترکیب آورده غلط دارد. البته نمی توان برای منطق مادی مثل منطق صوری قاعده درست کرد. علیرغم آنچه متفکران غربی مثل دکارت و بیکن در مورد کشف منطق مادی ادعا می کنند، مطرح کردن منطق مادی و اهمیت آن ابتدائاً از طرف قرآن مطرح شده است. *منشأ خطاهای ذهن در منطق مادی که بیکن آنها را متذکر می شود : پیروی از ظن و گمان " وإن تطع أکثر من فی الأرض یضلّوک عن سبیل الله إن یتبعون الا الظن"،"ولا تقف ما لیس لک به علم"،"و قالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما یهلکنا الا الدهر و ما لهم بذلک من علم إن هم الا یظنّون" تقلید از گذشتگانو بزرگان- که آیات آن فراوان است- ، سرعت در قضاوت "یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا و هم عن الآخرة هم غافلون"و پیروی از هوای نفس "إن یتبعون الا الظن و ما تهوی الأنفس" بیان می کند که همه در قرآن ذکر شده اند. چگونه می شود این زنجیر هایی که فکر انسان را می کیرد این جور بشناسیم و پاره کنیم؟ به جز از راه وحی *بیان قرآن در مورد امور ماوراءالطبیعه چگونه است؟ در مورد خدا و صفات و شوون او چه می گوید؟ و آیا این بیان از یک انسان ممکن است؟ جز آنکه بپذیریم این یک ریزشی است که به قلب او شده؟ در اظهار نظرها راجع به الهیات و معارف آن، چه در کتب فلسفی و چه در کتب آسمانی هر چه گردش کنیم منتهی می شود به تجسم خدا. غیر قرآن همه خدای متعال را تجسم کرده اند چرا که دست بشر در آنها رفته است. در قرآن هر جا نام خداوند آمده همراه با تسبیح است، یعنی خدا از همه آن توصیفات بالاتر است. قرآن به طور کامل راه تجسم و تصور خدا را بسته است. پیامبر فرمودند: "هرگز نمی توانم تو را آنگونه که شایسته توست توصیف کنم تو خودت خودت را توصیف می کنی." هر آنچه در ذهن شما شکل گرفته آن تصور شماست، خدا نیست. *در مورد ذکر شریف الله اکبر فرمودند: "الله اکبرمن أن یوصف" او بزرگتر از آن است که وصف شود. چرا قرآن فرمود "لم یلد و لم یولد" چرا که هر چه فرزند بزرگتر می شود، پدر از فرزند پیرتر و ناتوانتر می شود در حالیکه الله خالق نور و ظلمت است. *"قالوااتخذ الله ولداً سبحانه" از خداوند خیلی دور است که فرزندی گرفته باشد. پس رابطه خدا با عالم هستی رابطه مالک ومملوک است و اصلا از نوع پدر و فرزندی نیست. "بدیع السماوات و الارض" مبدع هستی است نه پدر آن. "إذا قضی امراً فإنما یقول له کن فیکون" کی فرزند مطیع محض والدین خود بوده در حالیکه هستی در برابر خالق خود اینگونه است.
[ دوشنبه 94/3/25 ] [ 12:48 عصر ] [ کارگروه نبوت عامه ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |