| ||
مطلب مورد بحث: *گزارش تمرین عملی استخراج درون مایه و ایده داستانی برای پرسش کودک هفت ساله: چرا خدا این بچه را (در اثر تصادف) کشت، این بچه باید بزرگ می شد، دانشگاه می رفت، ازدواج می کرد و ... * نهج البلاغه حکمت 4و5 * کتاب پیام امیرالمؤمنین (شرح تازه و جامعی بر نهج البلاغه) ج12 آیت الله مکارم شیرازی * قرار شد برای جلسه آینده یکی از اعضا تفسیر حکمت 6 را ببیند و بقیه اعضا هم روی این حکمت فکر کنند و پس از بیان فکر هایشان، کسی که به تفاسیر مراجعه کرده، تفسیر آن حکمت را بیان کند
خلاصه مباحثه علمی:
در ابتدا دوستان ایده های داستانی و درون مایه های مد نظر خود برای اثبات حکمت خداوند و پاسخ به پرسش مطرح شده در جلسه قبل را مطرح نمودند: - درون مایه: گاهی بر اثر یک اتفاق کوچک که ظاهر خوشایندی هم ندارد ، از وقوع یک اتفاق بزرگتر جلوگیری می شود: ایده داستان: دخترک داستان، عروسکی را می سازد اما پیش از کامل شدن آن، اتفاقاتی برای آن عروسک می افتد که خراب می شود... - درون مایه: گاهی چیزی برایت خوب است اما خودت نمی دانی . کسی هست که با علم برایت آن اتفاقات را رقم می زند ایده داستان: گاهی وسیله ای مثل چاقو کارکردهای خوبی هم دارد اما ممکن است ضرری هم داشته باشد... مامان بچه از او می گیرد و نمی گذارد که با آن بازی کند، بعدا خود بچه می فهمد که چقدر خوب شد که از او گرفتند یک نفر که آدم را خیلی دوست دارد دلسوز است و صلاح آدم را میخواهد و می داند، مثل دکتر، پدر، پیش از آنکه اتفاقی برای آدم بیفتد از روی علم و دلسوزی توصیه ای می کند مثل داروی تلخ، عمل جراحی و ... (اشکال آن این است که در مورد هر چیز می خواد به دنبال علت یابی باشد یا به همان علتهایی که می فهمد علت را منحصر می کند) - درون مایه: اگر این بچه از دنیا رفت؛ از خوبی ها و خوشیها محروم نشده و به خوبیهای بیشتری می تواند برسد ایده داستان: ماهی که از بین می رود و وارد یک فضای بزرگتری مثل اقیانوس می شود چیزهایی که می بیند و ... یا جنینی که از فضای کوچک رحم و بازیهایی که آنجا می کرد بیرون می آید و وارد دنیا می شود - درون مایه: همه چیز در این دنیا دلیل دارد اما ممکن است ما همه دلایل را ندانیم ولی باید بدانیم که حتما حکمت و دلیلی داشته ایده داستان: در یک باغچه، چند نوع گل کاشته شده است: همیشه بهار. نرگس .. بعضی گلها آب بیشتری می خواهند و بعضی آب کمتر بعضی ها در فصل خاصی رشد می کنند و بعضی همیشه سبزند بعضی نور زیاد می خواهند و بعضی سایه پسند هستند اینها را در یک شرایط مساوی کاشته اند در حالیکه شرایط مساوی برایشان لازم نیست علف هرز هم در باغچه هست ... گندم در این داستان چیده می شود و این سوال برای دیگر گیاهان پیش می آید که چرا گندم رفت؟ حتی چون در فضای باغچه هست موراجون هم می تواند وارد فضای داستان شود و برای آنها توضیح دهد... - درون مایه: همه چیز به هم وصل است ایده داستان: چقدر اتفاقات عجیب که در ظاهر بدون ارتباط هستند می افتد، تا چند چیز در یک نقطه به هم برسند ...
سایرمطالب: حکمت4: وَ قالَ عَلَیْهِ السَّلامُ: الْعَجْزُ آفَةٌ، وَ الصَّبْرُ شَجاعَةٌ، وَ الزُّهْدُ ثَرْوَةٌ، وَ الْوَرَعُ جُنَّةٌ، وَ نِعْمَ الْقَرینُ الرِّضى. * عجز (ناتوانی) آفت است عجز هرگونه ناتوانی علمی، فکری و اقتصادی را شامل می شود بکوشید هر گونه عجز را از خودتان دور کنید البته گاهی عاجز شدن از یک امری بدون اختیار است اما این استثنا است و در اغلب موارد عجز، نتیجه کوتاهی ها و بی برنامگی های ما است امیرالمومنین علیه السلام: هنگامی که اشیا با یکدیگر ازدواج کردند تنبلی و عجز نیز به هم پیوستند و فرزند آنها فقر بود * صبر، شجاعت است صبر بر معصیت، اطاعت و مصیبت هر سه شجاعت است صبر تلخ است اما جز آزادگان آن را نمی نوشند هنگامیکه حادثه سختی به میهمانی تو آمد با صبر و شکیبایی از آن پذیرایی کن و جایگاه آن را با توکل بر خدا و حساب عندالله گرامی بدار تا زمانی که این میهمان از نزد تو برود درحالیکه بیش از آنچه از تو گرفته است برای تو باقی خواهد گذارد * زهد ثروت است زهد همان بی اعتنایی به زرق و برق دنیا و شهرت و ... است. زاهد کسی نیست که فاقد این امور باشد بلکه زاهد کسی است که دلبسته و وابسته به این امور نباشد چه بسا ثروتمندانی که جزء نیازمندان هستند زاهدان از ثروتمندان غنی ترند * ورع، سپری است ورع حد اعلای تقوا است از حرام و مکروهات و حتی از شبهات اجتناب می کند ورع از خداترسی سرچشمه می گیرد سپر در مقابل تیرهای دشمن و شمشیر و نیزه از انسان محافظت می کند تا زمانی که حواست هست، سپر (ورع) را میگیری و گرنه تیر می خوری * رضایت از تقدیرات الهی بهترین همنشین است و انسان بدان آرامش می یابد خداوند به موسی بن عمران (علی نبینا و آله و علیه السلام) وحی کرد : رضای من در این است که رضای من در این است که تو راضی به قضای من باشی
حکمت5: وَ قالَ عَلَیْهِ السَّلامُ: الْعِلْمُ وِراثَةٌ کَریمَةٌ، وَ الاْدابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ، وَ الْفِکْرُ مِرْآةٌ صافِیَةٌ. * علم، میراث گرانبهایی است گرانبهاترین میراث، علمی است که اهل علم از خود به جا می گذارند پیامبر صلی الله علیه و آله: علما وارثان انبیا هستند * آداب، لباس زیبا و کهنگی ناپذیر است آداب فضایل اخلاقی مخصوصا چیزهایی است که به روابط اجتماعی مربوط است : تواضع، امانت، خوش رفتاری و ... امیرالمومنین علیه السلام: برای اینکه ادب داشته باشی همین بس که از آنچه برای دیگران نمی پسندی دوری کنی * فکر، آیینه صافی است فکر، حرکتی ذهنی است به سوی مقدمات و از مقدمات به سوی نتیجه هرگاه از هوا و هوس و حجابهای معرفتی دور باشد آیینه شفافی خواهد بود که حقایق را به ما نشان می دهد دوست و دشمن زشت و زیبا حق و باطل ... برای همین در معارف اسلامی، برترین عبادت تفکر است
[ یکشنبه 95/5/10 ] [ 5:0 عصر ] [ کارگروه نهج البلاغه ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |