| ||
در جلسه ی سوم یک سوال اعتقادی مورد بررسی قرار گرفت: سوال اعتقادی: چرا خدا بچه های کوچک را می کشه؟ این بچه باید بزرگ می شد مدرسه می رفت دانشگاه می رفت . ازدواج می کرد.... چرا به این زودی خدا کشتش؟(7سال)
یافته ها: 1. خدا همه کاره است و مرگ دست خداست. 2.بچه در این سرنوشت حق انتخاب نداشته است. 3.خدا مهربان است و ظلم نمی کند. 4.درک مرگ و رفتن از دنیا 5.سیر زندگی را متوجه شده است. 6.بهره وری از دنیا یک نعمت است. 7. مرگ بهره وری از دنیا را متوقف می کند. 8. قدرت و توانایی خداوند
نایافته ها: 1. مرگ به معنی نابودی نیست. 2. خداوند حکیم است(صلاح بنده را بهتر از او می داند) 3.دنیا محل ابتلا است و محل لذت صرف نیست و یکی از ابتلائات مرگ است. 4.مسیر کمال در دنیای بعدی برای کودکان هست و در آن دنیا در نعمتند. 5.انسان(پدر و مادر) در سرنوشت خود دخیل است.(بحث اجل معلق) 6.اجل حتمی وجود دارد. 7.انسان برای رسیدن به کمال نیاز به عمر طولانی و طی مسیر ثابت که عرفا رخ می دهد ندارد و ممکن است در سن کمتر به کمال برسد. 8.دنیا اصیل نیست. 9.مرگ هم نعمت الهی است. 10.خداوند منتی در نعمت دادن به ما ندارد و اگر نعمتی می دهد لطف است. 11.برای بررسی عدالت دنیا و آخرت با هم سنجیده می شود.
تعارض: چرا خدای مهربان بچه را از ماندن در دنیا واستفاده ی بیشتر از نعمت های دنیا محروم می کند.
درون مایه های داستان: درون مایه ها در راستای نایافته هاست ولی به طور ویژه موارد زیر مطرح شد -تبیین حکیم بودن خداوند(ابتدا در خلقت و سپس در اتفاقات پیرامون) -آمادگی رفتن از دنیا برای هرکسی در یک سن است. -چرایی زودتر رفتن به آن دنیا -تلخی کوچک دنیایی و شیرینی بزرگ اخروی نشان داده شود.
طرح کلی داستان پیشنهادی در جلسه: یه درخت آلویی هست که میوه هاش خیلی کوچیکن میوه های این درخت در کنار هم بازی می کنن با هم شعر میخونن از تغذیه ای که درخت بشون میده تغذیه می کنن (شاید بشه گفت کم کم که بزرگ میشن میفهمن باغبون مهربون به درخت آب میده تا درخت بتونه به اونا غذا بده) تا اینکه میوه ها در حد آلوچه میشن یه روز همون باغبون مهربون میاد و یه سری از آلوچه ها رو میچینه آلوچه های دیگه که روی درخت بودن خیلی از دست باغبون ناراحت میشن
آلوچه ها به بازی شون ادامه میدن و روز به روز تغذیه میکنن و رسیده تر میشن و به آلوزردهای خوشگلی تبدیل میشن( ولی همیشه براشون سوال مونده بوده که چرا باغبون دوستاشونو ازشون جدا کرده بوده)
یه روز باغبون میاد و آلوها رو میچینه و به خونش میبره اونجا آلوها شسته میشن و در ظرفی چیده میشن یهو آلوها میبینن آلوچه ها هم توی ظرف کنارشون دارن بازی می کنن... یهو بچه ها میان خونه و خوشحال میوه ها رو میبینن یکی میگه من میوه ی ترش دوست دارم پس آلوچه میخورم یکی میگه من میوه ی شیرین میخوام پس آلو زرد میخورم ...آلوها هم با گاز زدن های بچه ها قلقلکشون می شد و خوشحال بودن... وقتی میوه خوردنشون تموم میشه میرن توی باغ و هسته های آلو و آلوچه ها رو میکارن و بهد از مدتی هر دو به یه درخت آلو تبدیل میشن (به نظر میرسه راوی آلوچه ای باشه که به آلو تبدیل میشه و دوستش آلوچه رو میچینن داستان بهتر باشه)
طرح دوم داستان: "داستان دو همسفر که در طول مسیر اتفاقاتی برایشان رخ می دهد." مثلا با یه قصه از سفر دوتا دوست که مقصد هر کدومشون فرق میکنه و در راه یکی پیاده میشه و اون یکی ناراحت میشه ولی انتهای مسیر دوباره به هم میرسند و در یه جای خوب و خوش و خرم دوباره با هم بازی میکنند.
نهایتا تولید قصه ناز گل
[ یکشنبه 95/3/9 ] [ 5:0 عصر ] [ مدیر جلسات بانوان ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |