| ||
به نام خدا یک گنجشک کوچولو بود که اسمش جوجو بود ویک خواهر هم داشت که اسمش جی جی بود .انها با مادرشون روی یک درخت در نزدیکی جنگل زندگی می کردند .یک روز جوجو از مادرش اجازه گرفت که به گردش برود .مامان گفت:اشکالی ندارد عزیزم ولی از این جنگل دورتر نرو .جوجو هم پرواز کرد و رفت تا به جنگل رسید . در جنگل حیوانات زیادی بودند . اما همه انها انگار از یک حیوان خیلی می تر سیدند .گنجشک کوچولو می دید که حیوانات جنگل از شیر مثل یک رئیس اطاعت می کنند .او خیلی تعجب کرد وبا خودش گفت: چرا همه حیوانات از شیر می ترسند و او را رئیس خودشان می دانند ؟
جوجو وقتی به خانه برگشت :ماجرا را برای خواهرش جی جی تعریف کرد . جی جی وقتی ما جرا را شنید با تعجب گفت: اما من فکر میکنم که خرس باید رئس حیوانات باشد چون او حتی از شیر هم بزرگتر است . جوجو گفت: بیا بریم از مامان بپرسیم .انوقت با هم پرواز کردند و رفتند پیش مادر شان .وقتی رسیدند جوجو با هیجان گفت:مامان مامان من وقتی به جنگل رفتم دیدم که حیوانات جنگل از شیر مثل یک رئیس اطاعت می کردند .انها برای انجام هر کاری از شیر اجازه می گرفتند و جلوی او خم و راست میشدند .انگار از او می تر سیدند یا فکر می کردند که همهزندگیشون در دست شیر است . اما جی جی میگوید خرس باید رئیس همه حیوانات باشد چون او از شیر هم بزرگتر است .مامان گنجیشک کوچولو گفت:اگر قرار باشد که بزرگترین حیوان رئیس باشدفیل حتی از شیر وخرس هم بزرگتر است.پس او باید رئیس باشد .گنجشک ها به فکر فرو رفتند .مادر گفت:بچه های عزیزم بهتراست برویم واین سوال را از هدهد دانا بپرسیم .بچه ها قبول کردند وهر سه به طرف لانه هدهد دانا پرواز کردندوقتی به انجا رسیدند مادر گفت:جوجو امروز در جنگل چیز هائی دیده وسوالاتی دارد .ایا شما به سوالات او پاسخ میدهید ؟ هد هددانا با خنده گفت: بله عزیزم تعریف کن ببینم چه چیز دیده ای ؟ جوجو گفت: من دیدم که حیوانات جنگل از شیر مانند یک رئیس اطاعت می کردند .انها برای هر کاری از شیر اجازه میگرفتند وجلوی او خم و راست میشدند.انگار از او می ترسیدند یا فکر میکردند که همه زندگیشان در دست شیر است.جیجی گفت:اما من فکر میکنم که خرس باید رئیس همه حیوانات باشد زیرا او از شیر هم بزرگتر است .ولی مامان میگوید که فیل از شیر وخرس هم بزرگتراست .وشاید او رئیس همه حیوانات باشد.هد هد دانا کمی فکر کرد وگفت :بچه های عزیز حالا من از شما چند سوال دارم بگویئد ببینم شما فکر میکنید وقتی حیوانات گرسنه می شوند ایا شیر وفیل وخرس به انها غذا می دهند .کنجشک ها گفتند: نه .هدهد گفت:وقتی حیوانات بیمار میشوند ایا شیر وفیل وخرس انها را مداوا می کنند .گنجشک ها گفتند:نه .هدهد دوباره پرسید:وقتی حیوانات از چیزی میترسند ومی خواهند فرار کنند ایا این شیر و فیل و خرس هستند که به پاهای انها قدرت می دهند تا بدوند گنجشک ها گفتند:نه هدهد دانا گفت:پس به نظر شما حیوانات باید از شیر وفیل وخرس اطاعت کنند؟ایا این ها که نمی توانند هیچ کاری برای حیوانات انجام دهند می توانند رئیس انها باشند؟گنجشکها به فکر فرو رفتند شاید انها فکر می کردند که پس ان چه کسی است که هنگام گرسنگی وتشنگی انها را سیر می کند .هنگام بیماری انها را مداوا می کند وبرای دویدن به پاهایشان قدرت می دهد پس حیوانات باید از چه کسی اطاعت کنند؟ سن مخاطب :5-6سال
این قصه هنوز در گروه تمرین عملی و کارگاه قصه نویسی مزرعه ایمانی و علمی مورد نقد و بررسی قرار نگرفته است. [ شنبه 93/5/18 ] [ 8:11 صبح ] [ ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |