| ||
بسم الله الرحمن الرحیم سلام بچه ها میخوام داستان حج پدربزرگ را براتون بگم یه روز صبح مبین باصدای پدربزرگ که داشت با تلفن صحبت میکرد از خواب بیدار شد. -الو سلام...سفرحج؟...خدایا شکرت... مبین که دیگه بیدار شده بود به طرف پدربزرگ رفت تا ببینه چه خبری انقدر پدربزرگ را خوشحال کرده. پدربزرگ با خداحافظی گوشی را قطع کرد مبین با خنده گفت:سلام پدربزرگ جون چی شده خیلی خوشحال به نظر میرسید؟ ادامه مطلب... [ جمعه 93/6/7 ] [ 9:8 صبح ] [ ]
[ نظرات () ]
به نام خالق کودکی
از آن جا که یکی از اهداف مزرعه بزرگ ایمانی و علمی تولید بازی های مفید برای کودکان بوده و با توجه به اهمیت و نقش تاثیرگذار بازی در امر تربیت، برآن شدیم، تا زمان آماده شدن بازی های تولیدی اعضا که فعلا در حال بررسی در کارگروه ها می باشد تعدادی از بازی های سنتی ایران که بسیاری از آن ها منطبق بر فرهنگ اصیل ایرانی و اسلامی هم هست را انتخاب نموده و با مشارکت فعال شما عزیزان در ارایه نظر پای این بازی ها،از آن ها رفع نقص نموده و نمونه ای از بازی های بی ضرر را در اختیار والدین قرار دهیم. در این میان ذکر این نکته حائز اهمیت است که ادامه مطلب... [ سه شنبه 93/6/4 ] [ 2:2 صبح ] [ مدیر وبلاگ ]
[ نظرات () ]
همه کوچکت می بینند , اما تو بزرگی. می خواهند تو را بزرگ کنند , اما تو نزدیک ترینی به بزرگ ترین . برای بوییدن خدا , در مسیر نسیمی باید قرار گرفت که از کنار تو می وزد . برای دیدن بهشت , نیم نگاهی به دل زلالت کفایت می کند . عصمت , گنجی است که در سرزمین پهناور وجود تو پنهان...نه, پیداست . معصومیت تو , پتکی سنگین بر سر دل صد رنگ من است . اگر لطافت تو را با خود نگاه می داشتم , حالا لطیف ترین بودم . اگر سخاوتت را از دست نمی دادم , امروز آموزگار حاتم بودم . اگر صفای تو را حفظ می کردم ,اکنون مثل آسمان صاف بودم . کاش از تو هیچ گاه دور نمی شدم . کودکی , زلال ترین دوره ی زندگی... (متن از حجت الاسلام محسن عباسی ولدی )
[ سه شنبه 93/6/4 ] [ 1:18 صبح ] [ مدیر وبلاگ ]
[ نظرات () ]
بسمه تعالی بیانات مقام معظم رهبری درجمع اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی 19/9/1392 ...کارهای ابتکاری بکنید؛ اسباببازی همینجور، بازیِ رایانهای همینجور، عروسک همینجور، اینها چیزهایی است که لازم است. اسباببازی رایج بچههای ما شده تفنگ.خب بابا! آمریکاییها که پدر جد ما در این کارند،الان پشیمانند،درآن درماندهاند که چهکار کنند. ادامه مطلب... [ یکشنبه 93/6/2 ] [ 4:21 عصر ] [ مدیر وبلاگ ]
[ نظرات () ]
به نام خدا مبنا: دنیا مزرعه اخرت صدای زنگ در باعث شدامید به سمت در بدود.می دانست که الان موقع امدن باباست. در را باز کردوبالبخندی گفت :سلام باباجون .پدرش داخل امد وگفت:سلام پسر گلم .بعد وسایلی که دستش بود را گذاشت کنار دیوار.امید پرسید:این ها چیه؟ پدرش گفت:اجازه بده برم لباسم را عوض کنم تا ببینیم توی این جعبه چیه ؟ باشه؟ امید گفت:باشه ودنبال پدرش رفت داخل. مامان با لیوان شربت به استقبال بابا وامید امد.پدر امید لباسش را عوض کرد بعد هم شربتی را که مادر زحمت کشیده بود را خورد واز مادر تشکر کرد .بعد رو به امید کرد وگفت:بریم .امید هم که منتظر بود گفت: بریم .بابا یکی یکی وسایل را از جعبه بیرون میگذاشت واسم هایش را به امید می گفت:این بیل چه است این اب پاش است این بذر است و..... ادامه مطلب... [ شنبه 93/6/1 ] [ 7:17 عصر ] [ ]
[ نظرات () ]
بسمه تعالی لطفا جهت دانلود بر روی لینک زیر کلیک نمایید:
[ شنبه 93/6/1 ] [ 4:0 عصر ] [ کارگروه متن ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |