| ||
به نام خدا زنبور قصه ما به ماماش میگه یادتونه یه روز می گفتین یه دشت پر از گل هست که شما وقتی هنوز سرتون خلوت بود اونجا می رفتین و گل های خیلی قشنگ و شیرینی داره؟ اون موقع می گفتین وقتی من یه کم بزرگترشدم بهم یاد می دین چطور اونجا برم. حالا من بزرگ تر شدم و خودم می تونم برم درسته؟
مامان زنبوری گفت آره تو حالا به اندازه کافی بزرگ شدی که بتونی اونجا بری. حتی می تونی با چند تا از دوستات بری. ولی نشونی درست و کامل اونجا رو "زنبور همه چی دون" می دونه باید از اون بپرسین. زنیور ما با چند تا از دوستاش که اونا هم از مادراشون اجازه گرفته بودن رفتن پیش "زنبور همه چی دون" تا از اون نشونی اون دشت قشنگ و پراز گل رو بگیرن. "زنبور همه چی دون" به اونا گفت آفرین که اومدین نشونی رو از من بپرسین چون بودند زنبورهایی که فکر کردند خودشون راه رو بلدند و رفتند و دیگه برنگشتند؛ اما باید خوب به حرفام گوش بدین و عمل کنین وگرنه ممکنه اذیت بشین یا سرنوشتتون مثل زنبورای دیگه بشه. "زنبور همه چی دون" شروع کرد به نشونی دادن : از جاده آخر روستا، اونی که یه درخت سدر قدیمی سرش هست راه میفتین. میرین و میرین تا به دوراهی میرسین. سر راه اگه کسی بهتون گفت بیاین اینجا هم گل های خیلی قشنگی هست گوش نکنین هاا. اونا میخوان شما رو گول بزنن که به دشت نرسین. بعد از اینکه به دوراهی رسیدید راهی رو میرید که سرش یه چشمه زلال هست. از آبش بخورید که خیلی خنک و خوشمزه اس. یه موقع از اون راهی که سرش یه درخت سیاه هست نرید شاید کسی اونجا باشه که یه شما بگه بیاین از این راه برین که نزدیک تره ولی راست نمی گه. از راه درست که برید یه خرده که رفتید به یه دشت بزرگ و قشنگ پر از گل های رنگارنگ می رسید. هر چی خواستید از گل های رنگی بخورید اما از گل های سیاه نخورید که سمی اند. وقتی هم بازی تون رو کردید حواستون باشه قبل از غروب برگردید. نکنه فکر کنید اونجا برای زنگی چقدر خوبه و بخواید همیشه اونجا بمونید. شما نمی تونید اونجا زندگی کنید. باید برگردید و تا هوا تاریک نشده به خونه تون برسید. زنبورها یه مقداری توشه راه برداشتند و راه افتادند. توی راه یکی از زنبورها گول اونایی رو خورد که می گفتن همین جا دشت گل هست چرا می خواید این قدر راه دور برید و زحمت بیخود بکشید؟ هر چقدر دوستاش بهش گفتن گولشو نخور مگه "زنبور همه چی دون" نگفت گول اونا رو نخورید؟! اما گوش نکرد و رفت. اونا ناراحت شدند ولی باید به راهشون ادامه می دادند. رفتند تا به دوراهی رسیدند. سر دو راهی از آب اون چشمه زلال خوردند چقدر بهشون چسبید! اما یه زنبوره مدام تو گوششون می خوند که بیاین از این راهی که من می گم برید. این راه نزدیک تره و زودتر می رسید من خودم راه رو بهتون نشون می دم. دوباره دو تا از زنبورها گول اونو خوردند و باهاش راهی شدند. باز هم بقیه زنبورها به راهشون ادامه دادند. رفتند و رفتند تا به دشت رسیدند. چقدر زیبا و قشنگ بود. تو عمرشون تا حالا چنین جایی رو ندیده بودند. کلی ذوق کرده بودند. یه عالمه بازی کردند و کلی شهد خوردند و حسابی کیف کرند. اما دوباره یکی از زنبورها وسوسه شد و از گل های سیاه خورد و مسموم شد؛اما زود فهمید. زنبور کوچولوها بهش آب و توشه دادند. "زنبور همه چی دون" هم یه دارو برای این داده بود خیلی تلخ بود اما زنبور ما مجبور بود بخوره. خورد و حالش بهتر شد اما خیلی خوب نمی تونست پرواز کنه. خلاصه نزدیکای غروب شد و یادشون افتاد که باید برگردند. دل کندن از اون دشت قشنگ سخت بود اما وقتی به خونه شون فکر می کردند دل کندن براشون آسون تر می شد. خلاصه هر جوری بود راه افتادند. وقتی سر دوراهی رسیدند دیدند یکی از اون دو تا زنبور که می خواستند زودتر برسند اونجا نشسته و زار زار گریه می کنه. بهش گفتن پس چی شد؟ ما که به دشت نرسیدین؟ اون یکی کو؟ گفت وسط راه که رسیدیم فهمیدیم اون زنبوره می خواد ما رو ببره برای عنکبوت تا ما رو بخوره. من هر جوری بود از دستش فرار کردم زخمی هم شدم اما اون یکی رو گرفت و برد و عنکبوت خوردش. تعریف می کرد و های های گریه می کرد. دوستاش خیلی ناراحت شدن آرومش کردند و زخم هاش رو مرهم گذاشتند و راه افتادند. سر راه برگشتن اون یکی دوستشون رو هم دیدند. بهش گفتند چی شد؟ گفت گول خوردم اینجا اصلا گل نبود فقط از اون دشت گل قشنگ محروم شدم. روم نشد برگردم موندم تا شما بیاین و با هم برگردیم.خلاصه همگی با هم به خونه رسیدند. زنبور قصه ما داشت فکر می کرد اگر "زنبور همه چی دون"نشونی درست رو به اونا نداده بود و اونا گوش نکرده بودند هیچ وقت به دشت گل نمی رسیدند. با خودش گفت آیا کسی هست که تو همه زندگی راه درست و مطمئن رو به ما نشون بده؟
این قصه هنوز در گروه تمرین عملی و کارگاه قصه نویسی مزرعه ایمانی و علمی مورد نقد و بررسی قرار نگرفته است. [ شنبه 93/5/18 ] [ 8:40 صبح ] [ ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |