سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 
قالب وبلاگ
لینک های مفید

                                بسم الله الرحمن الرحیم 

                                   داستان ملکه مهربون

در یک دشت وسیع و زیبا یک گل بسیار خوش بو ، لطیف وجذاب وجود

داشت به صورتی که بوی این گل زیبا تمام دشت را فرا گرفته بود و

همه ی موجودات را به طرف خود جذب کرده بود وهمه دورتا دور گل

خوشحال وبانشاط گردش می کردند ولذت می بردند، بوی خوشی

که از گل همه جا را فراگرفته بود به خا طر گرده ی درون گل بود

که بسیارخوشمزه وشیرین هم بود ؛از این گرده گل، زنبور عسل

آرام ودوست داشتنی و زیبا تغذیه می کرد .

ادامه مطلب...

[ شنبه 93/5/18 ] [ 8:59 صبح ] [ ] [ نظرات () ]

هوالعالم

موضوع قصه : مهربون بودن خدا

گنجشک کوچولوئی بود که با مامان وباباش توی یه لونه کوچیک

وقشنگ زندگی می کردند .اسم گنجیشک کوچولو جیکو بود .

جیکو کوچولو مامان وباباش را خیلی دوست داره.مامان گنجیشکه

وبابا گنجیشکه هم بچشون را خیلی خیلی دوست دارند .مامان و

بابای جیکو خیلی برای او زحمت می کشند .حتی قبل از اینکه جیکو

به دنیا بیاید .جیکو قبل از تولدش داخل یه تخم کوچیک بود...

ادامه مطلب...

[ شنبه 93/5/18 ] [ 8:58 صبح ] [ ] [ نظرات () ]

به نام خدا

زنبور قصه ما به ماماش میگه یادتونه یه روز می گفتین یه دشت پر از

گل هست که شما وقتی هنوز سرتون خلوت بود اونجا می رفتین و

گل های خیلی قشنگ و شیرینی داره؟ اون موقع می گفتین وقتی

من یه کم بزرگترشدم بهم یاد می دین چطور اونجا برم. حالا من

بزرگ تر شدم و خودم می تونم برم درسته؟

  ادامه مطلب...

[ شنبه 93/5/18 ] [ 8:40 صبح ] [ ] [ نظرات () ]

به نام خدا 

چند دانه پرتقال باهم توی یک پرتقال شیرین زندگی میکردند.بزرگترین دانه اسمش پدر بزرگ دانه بود.پدربزرگ دانه خیلی چیزها می دانست وبه همه کمک میکرد.یهروز پدر بزرگ دانه همه راصدا زد وگفت:ما باید خیلی زود از اینجابریم.دانه های کوچیکتر خیلی نگران شدندوگفتند که ما نمی خواهیم ازخونمون بریم .پدر بزرگ دانه گفت:بخواهیم ونخواهیم تاچند روز دیگه خونمون خراب میشه وما باید از اینجا بریم .اصلا جای نگرانی نیست ما از اینجا میریم به دنیای خیلی بزرگتر وقشنگتر.همهمه ای به پاشد .مامان دانه/بابا دانه/عمه دانه/عمودانه/خاله دانه وخلاصه هرکسی نظری داشت .اما همه نگران بودند چون نمی دانستند کجا قراره بروند .  ادامه مطلب...

[ شنبه 93/5/18 ] [ 8:35 صبح ] [ ] [ نظرات () ]

 

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم         

روزگاری درخت کوچولوئی بود که خیلی جوان بودوتازه برگهاش جوانه

زده بود .درخت کوچولوازاینکه جوانه زده بود خیلی خوشحال بود .همه

گلهاوپروانه ها بهش تبریک میگفتند .در نزدیکی درخت کوچولو درخت

بزرگ وتنومندی بود که شاخ وبرگهاش خیلی بزرگ بود .درخت کاج با

دیدن درخت کوچولوبهش گفت:بهت تبریک میگم ولی خیلی مانده تا

مثل من یه درخت تنومند وبزرگ بشی .درخت کوچولو کمی ناراحت

شد ولی بوته شمشادی که کنارش بود گفت:درسته خیلی مانده تا

تو بزرگ بشی .اما یه روز توپر مشی از میوه های قشنگ وخوشمزه . ادامه مطلب...

[ شنبه 93/5/18 ] [ 8:34 صبح ] [ ] [ نظرات () ]

                  بسم الله الرحمن الرحیم                                               

روزی دوتا سیب سبز.نرسیده وکال .روی یک درخت با هم دوست

بودند.انها ازصبح تا شب با هم بازی میکردند .وقتی باغبان می امد

تابه درخت هاومیوه هاش سری بزنه بادیدن ان دوتا سیب شلوغ

لبخندی میزد ومیرفت .گاهی هم براشون شعرمیخواند.خلاصه

باغبان ان دوتا سیب را خیلی دوست داشت...

ادامه مطلب...

[ شنبه 93/5/18 ] [ 8:28 صبح ] [ ] [ نظرات () ]

به نام خدا

یک گنجشک کوچولو بود که اسمش جوجو بود ویک خواهر هم

داشت که اسمش جی جی بود .انها با مادرشون روی یک درخت

در نزدیکی جنگل زندگی می کردند .یک روز جوجو از مادرش اجازه

گرفت که به گردش برود .مامان گفت:اشکالی ندارد عزیزم ولی از

این جنگل دورتر نرو .جوجو هم پرواز کرد و رفت تا به جنگل رسید .

در جنگل حیوانات زیادی بودند . اما همه انها انگار از یک حیوان خیلی

می تر سیدند .گنجشک کوچولو می دید که حیوانات جنگل از شیر

مثل یک رئیس اطاعت می کنند .او خیلی تعجب کرد وبا خودش گفت:

چرا همه حیوانات از شیر می ترسند و او را رئیس خودشان می دانند ؟

ادامه مطلب...

[ شنبه 93/5/18 ] [ 8:11 صبح ] [ ] [ نظرات () ]

                           بسم الله الرحمن الرحیم

 قصه آب تنی جوجه مرغه(نمونه ای از عظمت خلقت)

در کنار مزرعه ای بسیار زیبا و سرسبز دو خانواده زندگی می کردند که

همسایه ی هم بودند. یکی از خانواده ها داخل یه خونه ی گرم و نرم بودند

و آقاخروسه مردخونه بود و خانم مرغه خانم خونه. در کنار خون ی اونا یه

حوضچه ی کوچیک بود که خانواده ی دوم کنار اون زندگی می کردند. آقا

اردک مردخونه بود و خانم اردک خانم خونه.

  ادامه مطلب...

[ شنبه 93/5/11 ] [ 9:28 صبح ] [ مدیر وبلاگ ] [ نظرات () ]

به نام خدا

جوجه پرستو شروع به شکستن تخمی که داخلش بود کرد و از توی

تخم بیرون اومد.گیج شده بود نمیدانست اینجاکجاست,هیچ کس دور

و برش نبود.انگار تخم جوجه پرستو از تو لونش افتاده بود بیرون.

پرستو همون جور که گیج به دور بر خیره بود سوسک سیاهی از

کنارش رد شد,سوسک سیاه وقتی متوجه شد پرستو تازه از تخم

در اومده و تنهاست پرسید پس مامانت کجاست؟مادر نداری؟تو

بدون مادر می میری!پرستو گفت مادر کیه؟ ادامه مطلب...

[ شنبه 93/5/11 ] [ 9:26 صبح ] [ مدیر وبلاگ ] [ نظرات () ]

بسمه تعالی

هدف : رضایتمندی از خدا

مخاطب داستان : پیش از دبستان


غوری جون اسم یه قورباغه کوچولوست که خونشون توی یه برکه ی خیلی

قشنگه.غوری جون هر روز صبح با مامان غوری اش خداحافظی می کرد تا

بره با دوستاش بازی کنه . غوری کوچولو دوست های خوب زیادی داشت

مثل موش و لاک پشت .اونهاقبل از بازی برای اینکه سر حال بشوند با هم

ورزش می کردند .ورزش کردن برای سلامتی خیلی مفیده شماهم ورزش

می کنید؟ چه ورزشهایی ؟(میتوان از این فرصت استفاده کرد و کودک را با

انواع ورزش ها آشنا کرد. )

ادامه مطلب...

[ دوشنبه 93/5/6 ] [ 9:47 عصر ] [ مدیر وبلاگ ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

همه اعضای مزرعه ایمانی وعلمی بایستی به تعمیق اعتقادات خود بپردازند و سیر مطالعاتی عمومی همه اعضا باید در بردارنده مطالعات معرفتی باشد. بر همین اساس هر چند خانواده با یکدیگر در طی جلسات هفتگی که با هم دارند قسمتی از معارف را مورد مطالعه و بحث و بررسی قرار داده و همان محتوا را درقالب‌های کودکانه اعم از قصه، بازی و... ریخته و با ارائه صورتجلسات هفتگی در وبلاگ دست آوردهای خود را در اختیار سایر اعضا قرار می‌دهند. پیشنهاد ایشان در زمینه سیر مطالعات معرفتی عمومی همه اعضای مزرعه ایمانی و علمی نیز، ذیل عنوان "سیر مطالعات اعضا" در موضوعات وبلاگ درج شده است. درکنار این سیر مطالعاتی برنامه علمی معارفی ایشان در جلسات هم اندیشی ماهیانه می‌باشد که به بیان نکاتی معارفی و روش تبدیل آن برای نوجوان و کودک می‌پردازند. 2. دومین محور مزرعه، که باز شامل عموم است مطالعه کتب روانشناسی اعم از روانشناسی رشد، روانشناسی اجتماعی، روانشناسی شخصیت و بهداشت روانی با تکیه بر منابع اسلامی است چرا که علم روان شناسی از روش‌های تبدیل محتوای معارف کسب شده بوده و همچنین با توجه به تمرکز این گروه بر روی تربیت توحیدی کودک، اگر قرار باشد تمام دست آوردهایمان را به کودک منتقل کنیم گریزی نیست از اینکه به ابزار شناخت روان او بر اساس سن، جنس و شخصیتش تجهیز شویم. 3. سومین محور مزرعه، تسلط به زبان ارتباط با کودک و در واقع فراگیری شیوه انتقال محتوای معارفی به کودک است که در این میان قصه‌گویی و قصه نویسی نقش بسیار مهمی را بر عهده داشته و شرکت در کارگاه قصه نویسی حضوری یا آنلاین و دست به قلم شدن برای نوشتن قصه‌های کودکانه از ابتدای امر، از فعالیتهای گروه بوده است. • لازم به ذکر است که امر تربیت مقوله وسیعی است و بر ما لازم است که به همه جنبه‌های تربیت کودک اعم از تربیت اخلاقی، تربیت هیجانی، مهارت‌ها، انس با قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) و ... به عنوان قسمتی از روند تربیت کودکان توجه ویژه داشته و عنایت به بخشی ما را به غفلت در بخشی دیگر دچار نکند پس تمام این موارد نیز در دستور کار مزرعه ایمانی و علمی جهت پرداختن به آن قرار دارد که هر چند وقت یکبار، فعالیت علمی و عملی بر روی یک یا چند اصل به عنوان چشم انداز آن مقطع، مورد توجه قرار می گیرد."
لینک های مفید
صفحات دیگر
امکانات وب


بازدید امروز: 19
بازدید دیروز: 140
کل بازدیدها: 329152